Departed

...Never fade in the dark...

...Never fade in the dark...

Departed

او کسی است که اهمیت جمعی ندارد او فقط یک فرد است...
《لویی فردینان سلین》


نقاشی:فرشتگان سقوط کرده
نقاش: پیتر پل روبنس

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۰۶
    رگ

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چرند» ثبت شده است

خسته ام مثل سگ

هیجان زده م ،خیلی هم هیجان زده م:/نمیدونم چرا انگار قراره یه جنگ شروع بشه.بهتر بگم؟دلم میخواد دعوا کنم !یه دعوا درست حسابی ...وقتایی سعی میکنم آروم باشم هیجان زدگیم بدتر میشه.چقدر این روزا بده.یه کنسرت خفن میخوام .ازین کنسرت زیرزمینی های ایندی و پانک راک :(اه مرده شور همه شونو ببرن.چرا من پی سی ندارم؟یه پیاده روی حسابی میخوام .یه سالن مطالعه بزرگ بزرگ با یه کتابخونه با هزارتا قفسه.اولین کتابی که بخونم بهشت گمشده س...بالاخره میخونمش...یه چیزی هست...یک سالی هست دارم تو افکارم حلاجیش میکنم...از کجا شروع کنم؟فکر کنم عطار...تنهام متاسفانه...هیچ کس حال اینکارا رو نداره:/اگه داشته باشه هم در دسترسم نیست...یه بار داشتم تو گوگل مپ می‌چرخیدم یه بنای تاریخی پیدا کردم که یه کیلومتر باهام فاصله داشت.سریع رفتم ببینم کجاست وقتی داشتم از تو یه باغ می‌گذشتم همه ش فکر میکردم فلانی اگه اینجا بود من مجبور نبودم از روی این چمن ها بگذرم ،مینشستیم چند دقیقه میچریدیم.ولی نبود:/چهارهزار کیلومتر اون طرف تر داشت با خواهر هفت ساله ش کارتون میدید :/چند روزه دارم فکر میکنم چرا اینجا قلیون نداریم؟بی اصالتی تا کجا آخه:/یه کله قلیون یخ نعنا ساده با چایی نبات میخوام که بعدش یه دوسیب خفن چاق کنی با شجریان و چای هل:/ ختم کلام باید گفت که این همه خستگی فقط با بازیای جام جهانی رفع میشه...شروع شو لاکردار...شروع شو دیگه...

هیچی،همه چی،هرچی

دایما آرنج و زانو هام لرز داره و تو گرمای این فصل سوییشرت می‌پوشم ولی باز سردمه:/یه جوری شدم که فکر کنم هرکسی از دو متریم رد بشه انرژی منفی و استرسم پژمرده ش می‌کنه :/امروز داشتم یه شعر هایی میخوندم و یادم اومد به استیصال گذشته م..چه سیاه بود...چه سیاه بود...هنوز لکه های خون از پارسال روی وسایلم خشکیده...بقیه وقتی استرس دارن چجوری مهارش میکنن؟شما چیکار میکنین وقتی دارید از استرس دیوونه میشین؟

 

آرزو میکنم کاش یکی بود یکی که می‌دونه یکی که به جای همه ی بودن ها و همه ی دیدن ها میومد تو این شب سیاه کنارم دراز میکشید .صور فلکیو برام مشخص میکرد بهم یادآوری میکرد چی میخواستم .کی بودم .برای چی بودم.بهم می‌گفت یادم بیاد با چی آروم میشم...

 

+میشه لطفاً اگه این پست رو می‌بینید و می‌خونید یه کامنت بزارید؟

Never never never let me go...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چه زنم چونای،هرچند...

چنگال چنگالم هم بکنند نمیرم آنجا!دیروز وقتی از لابه لای پاکت های چایی از چگونگیشان چشم دزدی میکردم؛لهجه ترسیده و نگاه دهاتیشان،رخت چرکیده ی چروکیده ،چهره ی در آفتاب چرخیده و آن چادر رنگی های روی چارقد  بلند که از دور کمر چاقشان چین انداخته ،تنگ کرده و در چنته چپانده بودند را که میدیدم،ان چند و چانه زدن های پوچ برای چهار چوق چربی و شکر بیشتر...میخواستم چشم لوچ کنم.خل و چل بازی دربیاورم و بزنم زیر گریه...آنسوی چارچوب خروجی چهار پنج تایی ازشان چفت چفت هم چسبیده و روی صندلی ها چرت می‌زدند . چندتاییشان هم در یک چارسو چمباتمه زده چرت و پرت در محاوره می‌چیدند.بیچاره ها میگفتند حالا دیگر چرخ مثل سابق نمی‌چرخد. قنات و چشمه ها ته کشیده و حالا دیگر هرچه چاه و چاله بکنی و زمین را بچلانی یک چکه اب هم نیست...پیرمرد چغر و چروک خورده چانه اش را چنگ میزد و می‌گفت:(در چراگاه هیچ نمانده،نه چارپای چرنده مانده نه چکاوک پرنده...آی چهل پاره شود این جهان که همه از بلوچستان و چابهار تا چالوس و بهبهان نفرین گرفته اند. نه قوچ دیگر میچرخد نه چلچله چه چه میزند.چراغ پیه سوز و چپق فرنگی و چماق دسته چرمی چوپان ایلات که غیرت چهل مرده داشت را با چکش خرد و خاکشیر کرده اند .نگویم که چاره دانان یا کوچیده اند یا چهار زانو زده اند که چاپار چینی ها برایشان چهره پردازی کند و بازار بچرخاند و ...حالا این عده  بچه چریده های شهری را ببینید که چربی مقام و منصب چاقشان کرده و جای چهارشانه ایستادن،دست بر سینه چلیپا کردن و چین به چهره انداختن جلوی مقصرین ،چهارنعل بر اسب چاپلوسی می‌تازند از پاچه شأن میخورند،نان و چغندر خوردن مردم یادشان رفته و از دستشان یک چکه روغن هم بر چاهسار حلقوم مردم نمیچکد...)

 

 

+.آروم باش..بالاخره میرسه...خفه شو پخمه ی هالو چیو آروم باش...کتابم کجاست.کتابم کجاستتتتتتتتتتتت...فصل جمع بندی شد کتابم کو؟!حالا من یه غلطی کردم گفتم اینجوری بفرس...وای خدا کتابم چرا نمی‌رسه...خوبه ...همین فرمون رو برو...شروع با رنگ زرده این بار!