Departed

...Never fade in the dark...

...Never fade in the dark...

Departed

او کسی است که اهمیت جمعی ندارد او فقط یک فرد است...
《لویی فردینان سلین》


نقاشی:فرشتگان سقوط کرده
نقاش: پیتر پل روبنس

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۴/۰۶
    رگ

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

عینکِ حرامزاده

اشکم را دیگر در اورده اند ..نمی دانم بخندم یا گریه کنم ..مثل صحنه های کمدی های فرندز میماند ..به معنای واقعی پاره شده ام...یکی دو هفته ای میشود با نمره ی چشم به چشم بیایی به جمع عینکی ها پیوسته ام و عینک خدا لعنت شده ام دیوانه ام کرده...

روز اول رفتم و به خاطر این صورت وامانده که هیچ قماش عینکی به رویش نمی چربد یک عینک فریم نازک قاب کوچک فلزی برداشتم که هنوز به یک ساعت نکشیده خرذوق خرذوق رفتم ان را با یک فریم فلزی قاب درشت تاخت زدم...خوب روز بعد و شیشه ها برش خورده و این ملک الموت من اماده ...یک هفته ای روی چششم بود که داشتم کور می شدم ..چشم راستم ضعیف تر است..اصلا کور است.. بدبختی این بود که دسته ی عینک سمت راست تو چشمم بود میدان دیدم به شدت ضعیف و چشمم از شدت درد داشت از کاسه در می امد..گاهی حتی فکر میکردم اصلا با چشم راستم نمی بینم اول خیال میکردم فروم تاب دارد یا خار دارد ولی وقتی در اینه دقیق شدم و کولیس روی قاب هایش افتاد مشخص شد قاب راست از قاب چپ کوچک تر است(شاید بگویید مگر میشود بله میشود ! شانس تخمی من است )خب رفیتم فریم را عوض کردیم که دوباره من مثل ندیده ها برگشتم ان راهم با یک کائوچویی تاخت زدم قرار شد شیشه های ان فریم قبلی را روی این یکی بیندازیم ..روز بعد عینک امده که باز می بینم قاب هایش کوچک و بزرگ اند:/رفتیم دادیم گفتیم اقا اصلا برای خود این عینک شیشه ببر ..الان به دستم رسیده که بعللللللله...احتمالا از روی ان شیشه های قبلی بریده چمیدانم چه گهی تناول فرموده اصلا شاید شیشه های قبلی ریخت فریم را عوض کرده...باز هم قاب ها کوچک و بزرگ اند حتی از دفعه قبل بیشتر ریده.. کاملا ریده..(مثل خایه..همش تصور میکنم خایه های شیشه ای روی صورتم گذاشته ام) ...دیگر رویم نمی شود بگویم بروید عوضش کنید...دارم به فرو پاشی روانی می رسم ...اشکم را در اورده اند دارم دیوانه میشوم...

سخت مقدس ولی نجس

چند وقت است میخواهم در این باره تز بدهم و گوه بخورم اما هیچ حالش را نداشته ام ولی این تصاویر بالاخره مرا مجبور کرده اند...

 تصویر فوق نقشه ای از جهان به نام مَپا موندی است که توسط هنریش بونتینگ تصویر شده است در  این نقشه که جهان را به شیوه یک گل سه پر نشان میدهد شهر اورشلیم در مرکز و هریک از گل برگ ها نشان گر سه قاره ی اروپا اسیا و افریقا اند ...اورشلیم سه قاره را کناره هم نگه داشته است ..سرزمین موعود...بونتینگ اورشلیم را یک نگه دارنده توصیف کرده است ..جالب است.‌.یک ناجی خونخوار...سخت مقدس ولی نجس...بیت المقدس قرانی است که در خون غلطانیده اند .به واسطه ی خون نجس است با به کرامت کلام مکتوبش مقدس؟

کل تاریخ بشر میدان است که مردم برای همین تکه زمین هم را جر واجر میکنند 

این دیوار زشت و اخر الزمانی دیوار اسراییل است بخشی از مرز اسراییل و فلسطین.. دیواری که شهر ها و خانه های مردم را از وسط قاچ میدهد حتی اورشلیم راهم از امتداد دیوار ندبه نصف میکند 

 فلسطین /اسراییل/کنعان یا هر کوفت دیگری که صدایش میزنند قرن به قرن و هزاره به هزاره است که قربانی میگیرد و خون می خورد اما این دفعه روح را هم می مکد ...کودکان و مردمی که هر وقت به اسمان زل میزنند قاطی ابی ارامشش ترس سربی سیمان را هم می بینند ..چطوری میشود زیر سایه ی این غول کریه استراحت کرد یا ادعای ارامش داشت ؟زشت است بلند است می ترساند وقیح و سرد و رقت اور است انگار روح تمام مردگان جنگ های این کشور درونش حبس شده ...

من سوالی دارم و ان هم این است چرا بیت المقدس را خراب نمی کنند ؟ بیت المقدس همان قرانی است که در خون غلطیده ..چرا روحانیون و معتقدین این سه دین توافق نمی کنند که یک بار برای همیشه این معبد نابود شود ؟ بیت المقدس نقطه اشتراک ادیان ابراهیمیست اما جوری است که انگار دارد نعره میزند اشتراک تان با هم فقط مرگ است ..بیایید که من همه تان را تکه تکه کنم...چرا خرابش نمی کنند؟

جانتان را نجات دهید

اگر فقط یک کم فضای بیشتری داشت میرفتم و به عوض روی تخت زیر تخت می خوابیدم ..امن تر است!..حداقلش امکان ندارد هنگامی که در بارگاه پادشاه هفتم خواب هستی سقوط کنی که مچ هایت بپیچد و لنگ هایت دو متر ان طرف تر پرتاب شود ملاجت پخش زمین شود و فَکَت خرد شود...حتی وقتی زلزله بیاید اگر روی تخت خوایبده باشید و سقف روی هیکلتان خراب شود با تشک یکی میشوید ...یعتی احتمالا به دلیل سطح نرم تشک و فشار اوار به جای این که همان بار اول  له و لورده و پرس شده توفی شوید استخوان هایتان از درون بدن میشکند  امعاء و احشاء تان درون شکم می ترکد و جنازه تان با کوچک ترین فشار اضافه ای مثل بادکنک می ترکد و پخش تشک میشود تشک هم مثل یک اسفنج گنده خون و اجزایتان را می مکد قشتگ جذبش می کند  کثافت کاری فوق تصوری است...در صورتی که اگر زیر تخت خوابیده باشید حداقل میتوانید امیدوار باشید که تخت از وسط نصف نشود که در ان صورت علاوه بر این که دوباره سر و کله ی تشک پیدا میشود جنازه نصف و مثله هم میشود..اما به هر حال امید امید است ..من نمی خواهم با تشک یکی شوم نمی خواهم تبدیل به لکه خونی روی یک نوار بهداشتیِ غول پیکرِ پایه دار شوم..نمی خواهم اگر دیوانه ای مثل مایکل مایرز با  چاقو در خواب  بالای سرم امد مرا به تشک بدوزد و تشک هم تمام خونم را بخورد اگر خونم رو زمین بریزد می توانم امید وار باشم زود خشک میشود..اگر شما هم هر شب به این توهمات و پارانویا های خنده دار فکر کنید دیگر روی تخت خوابتان نمی  برد ..مدتی هست رخت خوابم از روی تخت میکشم می اورم  ،عمود به تخت درست مثل صلیب معلولی که یه دستش را بریده باشند روی زمین میخوابم...تقریبا هر شب یک پایم را از پتو بیرون می اورم و میفرستمش زیر تخت و منتظر می مانم ..اما هیچ خبری نیست.. هیچ دستی پایم را نمی کشد ..حتی وقتی یکباره به زیر تخت نگاه می کنم نه چشم سرخی میبینم نه هیچ لبخند شیطانی ای را...از من میشنوید اجنه خانه مان خیلی تنبل اند !..خلاصه بگویم که این روزها وسط اتاق میخوابم وسط اتاق می نشینم وسط اتاق شام میخورم وسط اتاق درس میخوانم وسط اتاق با اینترنت لاس میزنم وسط اتاق عربده میزنم اما نه وسط اتاق نمی رینم !اجابت مزاج اداب خودش را دارد...هیچ وقت در این اندازه احساس راحتی نکرده ام...اما انسان جوری افریده نشده که راحت باشد وقتی خیلی راحتی حتما یک جا ی کار اشکال دارد...باید چیزی را عوض کنم...یعنی باید بروم روی تخت بخوابم؟روی تخت خوابیدن با تمام مشکلات و سقوط های مزخرفش  اسانتر از درس خواندن است!