ترکیدن قلبی ساخته شده ازTNT
دست هایش موهای دو طرف گیجگاهش را وحشیانه چنگ زده بود. گوش میداد با تمام وجود گوش میداد...اما معلوم نبود چه چیزی را ...در آن شلوغی صدا های زیادی در هم گره خورده بود ...شاید او هم همین را میخواست یادش می آمد یک شب آرزو کرده بود که ای کاش می توانست تمام اصوات اصیل و تراش نخورده ی بشر را درون کاسه ای بریزید و هم بزند آن موقع شاید میتوانست بفهمد صدای انسان چگونه است...صدای اتحاد محض...نوایی که از بالا شنیده میشود..همانی که اگر فضایی ها گوشی پزشکی شان را روی زمین بگذارند میشنوند...صوتی غیرقابل تمیز دادن و به همان اندازه غیر قابل تحمل را حالا می شنید...به گوش خراشیِ ضجه های مادری فرزند مرده...پژواک فریادی از حلقوم دریده ی مردی که از درد فریاد میکشید ...گریه ی التماس آلود نوزادی که از گرسنگی در حال مرگ است ...خس خس نفس های سرباز تکه تکه ای که وصیت هایش را در گوش همرزمش عوعو کنان می دمید...آواز شاد دختری در زیر باران بهار.بذله گویی های سرخوشانه ی یک مرد جوان ...خنده معصوم بچه ها...همه در هم گمشده بوده بودند...همه بر او فرو می ریخت و او مغلوبانه با زانوهایی خم شده و سست در تلاشی مضاعف برای گشودن دهانش بود..لبانش به هم چسبیده بوده نه نچسبیده بود فقط فشرده شده بود دست های صدا یکباره هجوم آورده و لبانش را گرفته بود..آنقدر محکم که نفسش تنگ میرفت ...آرزو میکرد کمی دهانش باز میشد تا کلمه ی کمک را روی جهان بالا می آورد...
پست قشنگی بود. جالب صحنه سازی کرده بودیش. یکی دوبار بیشتر خوندمش تا کامل حسش رو بگیرم!