Faith!!!!!
خیلی وقت بود یادم رفته بود شاگرد زرنگ بودن چه احساسی داره...
خیلی وقت بود یادم رفته بود شاگرد زرنگ بودن چه احساسی داره...
هیجان زده م ،خیلی هم هیجان زده م:/نمیدونم چرا انگار قراره یه جنگ شروع بشه.بهتر بگم؟دلم میخواد دعوا کنم !یه دعوا درست حسابی ...وقتایی سعی میکنم آروم باشم هیجان زدگیم بدتر میشه.چقدر این روزا بده.یه کنسرت خفن میخوام .ازین کنسرت زیرزمینی های ایندی و پانک راک :(اه مرده شور همه شونو ببرن.چرا من پی سی ندارم؟یه پیاده روی حسابی میخوام .یه سالن مطالعه بزرگ بزرگ با یه کتابخونه با هزارتا قفسه.اولین کتابی که بخونم بهشت گمشده س...بالاخره میخونمش...یه چیزی هست...یک سالی هست دارم تو افکارم حلاجیش میکنم...از کجا شروع کنم؟فکر کنم عطار...تنهام متاسفانه...هیچ کس حال اینکارا رو نداره:/اگه داشته باشه هم در دسترسم نیست...یه بار داشتم تو گوگل مپ میچرخیدم یه بنای تاریخی پیدا کردم که یه کیلومتر باهام فاصله داشت.سریع رفتم ببینم کجاست وقتی داشتم از تو یه باغ میگذشتم همه ش فکر میکردم فلانی اگه اینجا بود من مجبور نبودم از روی این چمن ها بگذرم ،مینشستیم چند دقیقه میچریدیم.ولی نبود:/چهارهزار کیلومتر اون طرف تر داشت با خواهر هفت ساله ش کارتون میدید :/چند روزه دارم فکر میکنم چرا اینجا قلیون نداریم؟بی اصالتی تا کجا آخه:/یه کله قلیون یخ نعنا ساده با چایی نبات میخوام که بعدش یه دوسیب خفن چاق کنی با شجریان و چای هل:/ ختم کلام باید گفت که این همه خستگی فقط با بازیای جام جهانی رفع میشه...شروع شو لاکردار...شروع شو دیگه...
دایما آرنج و زانو هام لرز داره و تو گرمای این فصل سوییشرت میپوشم ولی باز سردمه:/یه جوری شدم که فکر کنم هرکسی از دو متریم رد بشه انرژی منفی و استرسم پژمرده ش میکنه :/امروز داشتم یه شعر هایی میخوندم و یادم اومد به استیصال گذشته م..چه سیاه بود...چه سیاه بود...هنوز لکه های خون از پارسال روی وسایلم خشکیده...بقیه وقتی استرس دارن چجوری مهارش میکنن؟شما چیکار میکنین وقتی دارید از استرس دیوونه میشین؟
آرزو میکنم کاش یکی بود یکی که میدونه یکی که به جای همه ی بودن ها و همه ی دیدن ها میومد تو این شب سیاه کنارم دراز میکشید .صور فلکیو برام مشخص میکرد بهم یادآوری میکرد چی میخواستم .کی بودم .برای چی بودم.بهم میگفت یادم بیاد با چی آروم میشم...
+میشه لطفاً اگه این پست رو میبینید و میخونید یه کامنت بزارید؟