عذاب بیکاری..
تولستوی میگوید :ما نفرین شده ایم ..نفرین برای انسان که در بهشت تن آسای بیکار و شادمان بود ..او هیچ نگرانی از بابت تن اسایی اش نداشت . آسوده بود و شادمان بدون ذره ای احساس ملال و بیهودگی ..آسودگی ای که با حرارت بوسه ی لب های داغ و مرمرین حوا و رد دندان های آدم بر گوشت سیب ممنوعه نفرین شد..چرخ در آسمان چرخید و تبعید خاکزادگان کافی نبود نفرین با آنان ماند و بعد از آن ما فرزندان نفرین زهدان حوا را دریدیم و بر روی زمین آسمان را در آغوش گرفتیم...در حالی نفس کشیدیم که نفرین خدا هنوز قلب مان را می لرزاند..هیچ انسانی میشناسید که بیکار بماند بدون این قلبش برای حرام کردن زندگی اش نلرزد؟احساس بیفایدگی نکند؟شاید نفرین شاید موهبت ،وجود این احساس ، راحتی را زهرت میکند...
من هم وقتی بیکار میشم خیلی حرف ها و فکرها هست اما حوصله ندارم بنویسمشون .
حتی تحصیلاتم هم زیر دیپلمه از نوشتم پیداست من حالا حالا باید بنویسم تا اونجور که باید از آب دربیاد یه وبلاگ شخصی توی پرشین بلاگ دارم حدود یک سالی هست که مطلب ننوشتم در گیر یه سری مسایل ام . این وبلاگی ام که اینجا دارم برای علاقه ای که به سه بعدی و این چیزاست زدم.
خب یه نکته درباره کسالت بگم البته از دید خودم
اینه که جسم آدم هست که درگیر اینجور مسابل میشه و هست . روح ما انسان ها از همه این چیزا فارقه یعنی حتی ترسی هم از جهنم و اتش دورزخ نداره چون اینا همش مال این جسم زمینی و پوچی { دنیا } هست . روح فقط ابراز پشیمانی و اینکه ناراحته که چرا فلان کار رو انجام نداده و .... از این حرفا .
من در حدی نیستم که بخام کسی رو سرزنش کنم. یا نظرمو بهش تهمیل کنم .
شماهم جای برادر پدر و ...... حیف
| نقد شدن و نقد کردن رو دوست دارم |