بارون بارونه،زِمینا تر میشه..
از سرشب دارد باران میبارد ...آن هم چه شدید...رعد و برق هم میزند از آن آن هایی که پهنه آسمان یک لحظه ارغوانی میشود و کل هوا یک ثانیه سفید...برق هم نیم ساعتی فرار کرد و بعد برگشت سر خانه و زندگی اش...صدای قلبم به آسمان رسیده است..دارد به ساز من می رقصد ..ظاهرا نوازندگی ام پیشرفت کرده ...خلاصه که من مانده ام و یک خانه که تاریکی بلعیده اش با بوی نم باران و فریاد رعد و برقی که در صدای مینارد جیمز کینن و ملودی آهنگ 10000daysگم میشود و خاطره ای از بچگی که پشت پنجره اتاق خواهرم نشسته ام و ویگن و گلنسا جونُش در بارون بارونی که زِمینا را تر میکند و کارهایی که بهتر میشود....