در نهایت
در نهایت باید قبول کرد که من ادم نیستم .ادم خوبی نیستم.بحتی ازون عوضی های به دردبخور هم نیستم...یوزلس کامل...ا استعداد هم نیستم.هیچ وقت نمیتونم برابری کنم با اونایی که قبلا تو این راه بودن چون ادم قوی ای نیستم شاید به اندازه کافی باهوش نیستم...سستم.بزرگترین دستاوردم چی بوده؟هیچی...مطلقا هیچی نیستم...شکست بعد از شکستم.از عهده ی اسون ترین و نرمالترین چیزا هم گاهی برنیومدم .اکثرا باختم.بی خیالم؟بی انگیزه م؟استادمون گفت تو این همه سال سابقه م جزو بی انگیزه ترین دانشجوهام بودی...چرا؟چرا اینقدر من احمقم؟